پایگاه خبری تحلیلی بلاد شاپور*
گفت و گوی اختصاصی اَفتونیوز با نویسنده پیشکسوت استان؛
میرزا امرالله جهانبین: ۴۵ مدرسه در بویراحمد سفلی ساختیم/خوانین و کدخدایان مخالف ساخت مراکز آموزشی نبودند/ «آقا بیژن منصوری»و «کی امیر بهادر» مشوق ساخت مدارس بودند
بسیاری از معلمان قدیمی و اهالی ادب و فرهنگ کهگیلویه و بویراحمد، «میرزا امرالله جهانبین» را میشناسند. مردی خوشسیرت و مهربان که با وجود پیری و مصائب آن همچنان میتوان به صحبتهایش گوش جان سپرد.
اَفتونیوز| از درب خانه که وارد شدیم، در اتاق پذیرایی روی مبل نشسته و چشم به در، منتظر ورود ما بود.
روح و سلوک معلمی در او زنده است و با تبسمی پدرانه به پیشواز ما آمد.
بسیاری از معلمان قدیمی و اهالی ادب و فرهنگ کهگیلویه و بویراحمد، میرزا امرالله جهانبین را میشناسند. مردی خوشسیرت و مهربان که با وجود پیری و مصائب آن همچنان میتوان به صحبتهایش گوش جان سپرد.
میرزا میگوید از بچگی طبع شاعری داشتهاست و با ظرافت خاصی به نقلقولهای تاریخی میپردازد.
میرزا امرالله معلم زمانهای بودهاست که در آن خبری از کلاسهای تقویتی یا موسسات کنکوری نبود و معلم به تنهایی تمام داشتههای یک دانشآموز بود.
این پیشکسوت حوزهی تربیت بیشتر عمر خود را صرف آموزش کردهاست. حاصل گفتگوی دو ساعته اَفتونیوز با این پیشکسوت را در زیر میخوانید:
میرزا گریزی به دوران کودکی خود میزند که نامهربانیهای نامادری بر دوش او سنگینی میکردهاست. همچنین وی از دوران ابتدایی و راهنمایی که در سیسخت و بهبهان گذراند، سخن گفت.
جهانبین در این سالها چندین کتاب منتشر کردهاست که خاطرات، تجربیات شخصی، تاریخنگاری محلی و مسائل سیاسی و اجتماعی زمانه خود را به نگارش درآورده است. مهمترین آنها «خاطرات و خطراتم با غوغای تألماتم» میباشد.
این پیشکسوت فرهنگی میگوید در آن دوران تا مرحلهی دیپلم ناقص تحصیل کردم.
جهانبین در مورد نحوهی شکلگیری مدارس اولیه اظهار داشت که آموزش تا دورهای صرفا متعلقبه فرزندان خوانین بود که به مکتب میرفتند اما با گذشت زمان کمکم بقیهی قشرها نیز فرزندان خود را به مدرسه میفرستادند و بهبهان مقصد خیلی از دانشآموزان آن دوره بود. اما بعدها به تدریج مدارس در دهدشت، چرام، ممسنی، بویراحمد و غیره توسعه پیدا کرد و پس از اینکه آقای بهمنبیگی به منطقه آمد، حتی تا کوههای صعبالعبور زیلایی معلمان او رفتوآمد داشتند.
جهانبین ما را به سالهای دوران کودکی خود میبرد. زمانی که بهعنوان محصل به شهر بهبهان رفتهبود. او تعریف میکند که در ابتدا دانشآموزان بهبهانی نسبت به مردم عشایر نگاه تحقیرآمیز داشتند و در روزهای اول مدرسه یکی از همکلاسیها اصطلاح ناصحیح و رکیکی در مورد ما عشایر به کار برد که من پاسخش را بهتندی دادم و در آن هنگام بود که بر سرم ریختند تا اینکه ناظم مدرسه میانجیگری کرد. بعدها فهمیدم همکلاسیام پسر سردار امجد از بزرگان بهبهان است.
او در ادامه میگوید، معلمی را در روستای «دروهان» آغاز کردم و بعدها بهعنوان رئیس و نمایندهی ادارهی فرهنگ در سیسخت ادامه فعالیت دادم.
همدوره بودن با خدمات آموزشی بهمنبیگی در کهگیلویه و بویراحمد تجربیات خاصی را برای او رقم زده است. جهانبین ضمن ذکر خاطرهای میگوید مرحوم بهمن بیگی با هیئتی صد نفره به سیسخت آمدند. بعد از صرف نهار و در حین کشیدن پیپ معروف خود از بقیهی حاضرین درخواست کرد انتقادات وارده به سیستم آموزشی او را گوشزد کنند
جهانبین ادامه میدهد، من از بهمن بیگی رخصت خواستم نکاتی را بیان کنم و خطاب به او گفتم شما برخی معلمان را بهشدت تشویق میکنید و برخی دیگر را بیمهابا مورد شماتت خود قرار میدهید. در حین مطرح کردن انتقادات، برخی از اطرافیان او از انتقادات من استقبال کردند و به ایما و اشاره گفتند نقدهایت را ادامه بده و معلمی به نام رضاخان رحیمپور به من گفت:« قربان گپلت(صحبتهایت) بروم.» هرچند یکی دیگر از معلمان به من گفت که تو با بهمنبیگی سر ستیز داری و با او میجنگی!
البته من قبول داشتم شماتت برخی معلمان توسط بهمنبیگی بیعلت نبود، چرا که تعدادی از دوستان حقهباز بودند و زمانی که بهمنبیگی و هیئت همراه به بازدید مدارس میرفتند، آنها دانشآموزان تنبل را روانهی خانهها میکردند تا بازرسان صرفا دانشآموزان زرنگ کلاس را مورد ارزیابی و پرسش قرار دهند.
یکی دیگر از انتقاداتم به سیستم آموزش مدارس بهمنبیگی این بود که مدارج و سلسلهمراتب بهخوبی طی نمیشد و برای مثال دانشآموز پایه دوم دبستان در حد دانشآموز پایه چهارم معلومات داشت و به نظرم این موضوع میتوانست خطرناک باشد.
جهانبین ضمن ذکر خاطراتی از مرحوم «کیعطا طاهری» گفت، مرحوم کیعطا خواهرزادهی خوانین و دوست دوران کودکی «ناصرخان» بود و نزدیکترین دوستش خان شد.
او میافزاید، کیعطا را فرد شاخص و محجوبی میدیدم و او همزمان با ما در دهدشت به معلمی میپرداخت و در کنار معلمی، سیاست محلی را دنبال میکرد و گاهی که مشغلههایش زیادتر میشد، برادرش مرحوم «کی سالار» را سر کلاسهای درس میفرستاد.
وی در ادامه در خصوص برخی آثار تاریخی استان اضافه کرد، کتاب «کوچ کوچ» جز آثار خوب استان است اما در زمان حیات مرحوم طاهری به ایشان گفتم چرا کتاب تا مرگ «خسرو خان» پایان می یابد و ادامه پیدا نمی کند، به نظر میرسد کتاب ناقص است، البته خود ایشان نیز گفتند «ایرج افشار» نویسنده شهیر ملی که دوست نزدیک مرحوم طاهری نیز بودند، این ایراد را از کتاب کوچِ کوچ گرفته اند.
جهانبین در بخش دیگری از صحبتهایش گفت، من قبول ندارم که خوانین و کدخدایان مخالف مدرسه و آموزش بودند. من در بویراحمد ۴۵ مدرسه ساختم که هزینههای ساخت مدارس را از خوانین، کدخدایان و مردم جمعآوری میکردیم و دولت در این امر نقش زیادی نداشت. او در ادامه افزود، «کی امیر بهادر» مشوق خوبی برای مدرسهسازی بود. خاطرهای از او دارم در حین ساخت یک مدرسه که با چتر کنار مردم حاضر بود.
اولین مدرسه را در روستای دهنو لوداب احداث کردم اما برای احداث مدرسه در حیدرآباد بهدلیل برخی اختلافات با مشکل مواجه شدیم.
در بویراحمد علیا، «آقا بیژن منصوری»، «میرزا مجید» و «میرزا اردشیر» پیگیر امور آموزشی بودند.
این معلم بازنشسته افزود، «عبداللهخان» بر اساس مقتضیات زمانه خود گرایشهای دیگری داشت اما «خسروخان» بواسطهی آرزوهایی که در سر میپروراند از امر آموزش و تعلیم و تربیت حمایت میکرد. همسویی او با نهضت ملی و دکتر مصدق نیز این موضوع را تقویت میکرد.
گفت و گو و عکس: صیاد خردمند _ علیرضا اوحدی نیا
ثبت دیدگاه